بدرود تا درودی دیگر

سلام دوستای خوبم امیدوارم حالتون خوب باشه !ان شااالله که هست

من یه معذرت خواهی به همتون بدهکارم ببخشید اگه کم به شماها سر میزنم

این چند وقتو با اجازه شما میرم درس بخونم بعد امتحانا میام اگه خدا بخواد

فقط یه خواهش کوچولو موچولو دارم که برام دعا کنین آخه امسال خیلی حساسه منم استرس دارم شدید!!

همتون رو به خدا میسپارم تا یکی دو ماه دیگه که برگردم!!

                                       خدا حافظتون

خلوت دل

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم              من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نیایی            دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم

ادامه مطلبش قشنگه....

ادامه نوشته

ما چون ز دری پای كشیدیم كشیدیم

ما چون ز دری پای كشیدیم كشیدیم

امید ز هر كس که بریدیم، بریدیم

دل نیست كبوتر كه چو برخاست نشیند

از گوشه ی بامی كه پریدیم، پریدیم

رم دادن صید خود از آغاز غلط بود

حالا كه رماندی و رمیدیم ،رمیدیم

كوی تو كه باغ ارم روضه ی خلد است

انگار كه دیدیم، ندیدیم ندیدیم

صد باغ بهار است و صدای گل و گلشن

گر میوه ی یك باغ نچیدیم، نچیدیم

سر تا به قدم تیغ دعائیم و تو غافل

هان واقف دم باش رسیدیم رسیدیم

وحشی سبب دوری و این قسم سخن ها

آن نیست كه ما هم نشنیدیم، شنیدیم

((وحشی بافقی))

 

عیدتون مبارک

  بر  چهره  گل  نسیم  نوروز  خوش  است    ُ  در صحن  چمن  روی  دل‌افروزخوش  است

  از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست  ُ خوش باش و ز دی مگو که امروزخوش است

"خیام"

...چند تا عکس در ادامه مطلب...

 

ادامه نوشته

کویر

شگفتا ! وقتی که بود نمی دیدم ،وقتی می‌خواند نمی شنیدم . . .
وقتی دیدم که نبود . . .
وقتی شنیدم که نخواند . . . !
چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد وزلال ، در برابرت ، می جوشد و می خواند و می نالد ،
تشنه آتش باشی و نه آب . . .

و چشمه که خشکید ، چشمه از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخار شد و به هوا رفت ،
و آتش ، کویر را تافت
و در خود گداخت
و از زمین آتش روئید
و از آسمان بارید ...

"دکتر شریعتی"

....ادامه مطلب....

ادامه نوشته

غزل خدا

چه شبی است!

چه لحظه‌های سبک و مهربان و لطیفی،

گویی در زیرباران نرم فرشتگان نشسته‌ام.

می‌بارد و می‌بارد و هر لحظه بیش‌تر نیرو می‌گیرد....

دکتر شریعتی

ادامه مطلب.......

ادامه نوشته

اعتراف

من زنگي را دوست دارم
ولي از زندگي دوباره مي ترسم!
دين را دوست دارم
ولي از كشيش ها مي ترسم!
قانون را دوست دارم
ولي از پاسبان ها مي ترسم!
عشق را دوست دارم
ولي از زن ها مي ترسم!
كودكان را دوست دارم
ولي از آينه مي ترسم!
سلام را دوست دارم
ولي از زبانم مي ترسم!
من مي ترسم ، پس هستم
اين چنين مي گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولي از روزگار مي ترسم!
                                                                 

زنده یاد حسین پناهی

دیری‌است از خود، از خدا، از خلق دورم
با این‌همه در عین بی‌تابی صبورم
پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی
سرشاخه‌های پیچ‌درپیچ غرورم
هر سوی سرگردان و حیران در هوایت
نیلوفرانه پیچکی بی‌تاب نورم
بادا بیفتد سایه‌ی برگی به پایت
باری، به روزی روزگاری از عبورم
از روی یکرنگی شب و روزم یکی شد
همرنگ بختم تیره رختِ سوگ و سورم
خط می‌خورد در دفتر ایام، نامم
فرقی ندارد بی‌تو غیبت یا حضورم
در حسرت پرواز با مرغابیانم
چون سنگ‌پشتی پیر در لاکم صبورم
آخر دلم با سربلندی می‌گذارد
سنگ تمام عشق را بر خاک گورم
قیصر امین پور

حالا چرا؟؟!

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا

نوش‌داروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

ادامه نوشته

مجنون لیلی

کنار سیب و رازقی .. نشسته عطر عاشقی
من از تبار خستگی .. بی‌خبر از دلبستگی

عـاشقم

ابر شدم صدا شدی .. شاه شدم گدا شدی
شعر شدم قلم شدی .. عشق شدم تو غم شدی

........ادامه مطلب........

ادامه نوشته